مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

من می خوام راه برم خوب ... بابا ولم کنین ...

عشق مادر روز چهارشنبه که رفتیم بازار ... موقه برگشتن حاضر نشدی بشینی توی کالسکه و واسه اولین بار شروع کردی به راه رفتن ... تا بهت می گفتیم بیا بشین تو کالسکه دستت و می کشیدی و جمع می کردی و ازمون دور میشدی ... خلاصه نصف مسیر تا رسیدن باه ماشین و وسه خودت پیاده روی کردی... همه بهت نگاه می کردن و با مهربونی بهت لبخند میزدن ... پسر خوشتیپم ... اینقدر خندیدیم با بابایی ... آخه هر جا دلت می خواست میرفتی ... اصلا به ما توجه نمی کردی که می خوایم از چه مسیری بریم ، واسه خودت می چرخیدی ... وقتی بهت می گفتم از اینور غر میزدی و میرفتی سمت دیگه که می خواستی ... خیلی خیلی بامزه بود ... من کلی ذوق کرده بودم از این حس استقلال...
29 ارديبهشت 1392

کتاب و کتابخوانی

عزیز مادر چند روزیه که یه ساعتی رو اختصاص دادم به کتابخونی نه قربونت منظورم یک ساعت نیست منظورم یه تایم هست آره عزیزم اما چه کتابخونی ای ، من واسه خودم میخونم تو هم بازی می کنی و شیطونی و مامان باید کلی ادا و شکلک در بیاره تا توجه کنی عزیز مامان شکلا واست جذابن اولش خوب نگاه می کنی و مامان کلی ذوق می کنه بعد یهو میذاری میری ... مشغول بازی میشی و مامان همچنان با صدای بلند و ادا و شکلک واست شعرارو می خونه تو هم گاهی با تغییر آوای صدای مامان ذوق می کنی و میای یه نگاه می کنی به کتاب و میری ... کم کم شعرا داره حفظم میشه  گاهی مامان حوصلش سرمیره از اینکه مجبوره تنهایی کتاب و بگیره دستش و هی بخونه و هی بخونه ولی همینکه...
25 ارديبهشت 1392

بلا شدی خیلی زیاد ...

مهربون مادر این روزا خیلی جنب و جوشت بیشتر شده از مبلا میری بالا ... از پشتی مبل و دستش استفاده میکنی و میری بالا و بالاتر آخه مادر نمیگی میفتی ؟ مادر بیچاره میشه مجبور شدم دکوراسیون خونه رو کلا تغییر بدم که نتونی بری روی اُپن آشپزخونه تازگیا خیلی به آیفون علاقمند شدی با اینکه آیفونمون خداروشکر همیشه خرابه ولی از شباهتش به تلفن متوجه شدی میشه باهاش با یکی دیگه ارتباط برقرا کنی   همش از مبلی که کنار آیفونه میری بالا یه پات و میذاری روی پشتی یه پات روی دسته و خودت و میکشی سمت آیفون اینجاست که مامان سارا با شتاب هرچه بیشتر میاد یه مهرتا.............ش بلند میگه و تندی بغلت می کنه آخه قربونت برم این چه کاریه ... اگه ب...
25 ارديبهشت 1392

آه خدایا الان پسرم داره چکار می کنه ؟

قشنگ مادر امروز مجبور شدم واسه اولین بار بعد از بازگشت به کار تا 4:30 بمونم اداره دلم داره مثل سیر و سرکه می جوشه همش تو فکرتم دلم داره بال بال میزنه واسه رسیدن به خونه خیلی دلتنگتم امیدوارم این 2 ساعت تاخیر من آزارت نداده باشه عشقم ... خیلی دوستت دارم و عاشقتم ... ...
22 ارديبهشت 1392

خبرای خیلی خوب - نی نی تو راهه

مامانی دو تا خبر خوب دارم برات ... اول قراره دوباره پسر عمو بشی عزیزم ... زن عمو فرزانه مهربون و دوست داشتنی قراره برامون نی نی بیاره ... هورااااااااااااا روز چهارشنبه زن عمو جونت که سال ها بود منتظر نی نی بود فهمید مادر شده ... دوم اینکه خاله انیس جون هم یه روز قبل از روز مادر فهمید مامان شده ... اونم داره برات یه همبازی میاره جیگر مامان خیلی واسه هردوشون خوشحال شدم ... خیلی خیلی ... ایشالا که دوران بارداری هردوشون به شیرینی هرچه تمام تر  بگذره و واسه زن عموت سختی هایی که باید توی این دوران بگذرونه به حداقل برسه  و نی نی های سالم و گوگولی برامون بیارن ... ای خدا بهشون کمک کن ... ایشالا هر کی در انتظاره نی نی هست ...
22 ارديبهشت 1392

خستگی هامون تمومی نداره ...

مهرتاشم سنگ صبورم بازم می خوام برات از دلتنگیام و خستگیام بگم خوب چکار کنم آخه درد دل با تو آرومم می کنه بازم همون حکایت همیشگی دلزدگی از کار ... خستگی های مفرط ... تاثیرات منفی این خستگی ها تو روحیم و ... ایکاش زندگی بیشتر با ما مدارا می کرد ... این روزا از سرکار که میام خونه وقتی تو آغوشم می گیرمت و شیر می خوری ناخواسته اشک از چشام سرازیر میشه ... واقعا دیگه طاقت ندارم بذارمت خونه و ازت جداشم ... هر چی بیشتر عاشقت میشم طعم تلخ جدایی بیشتر آزارم میده ... وقتی صبحا از خواب بیدار میشی و تو بغل هیچکی جز خودم آروم نمی گیری دلم آتیش می گیره ... آخه چرا ؟ چرا باید مجبور باشم همه دارو ندارم و بذارم و برم ؟ بخدا اگه به فکر آین...
22 ارديبهشت 1392

برج سازی بامزه مهرتاش

الهی قربونت بشم اینقدر بامزه برج میسازی که نگو مکعبهارو میذارم جلوت اولین مکعب رو برمیداری واسه ساخت برج دو طبقه ... کلی زحمت می کشی تا درست شه ... واسه خودت کلی دست میزنی بعد بعدی رو برمیداری که بذاری رو برج دو طبقه ... آخ چی شد؟ یهو همشون میریزن و برجت خراب میشه تو این مواقع سه تا واکنش بامزه نشون میدی 1 . عصبانی میشی مکعبارو بر میداری و می کوبیشون به هم 2 . یه مکعب برمیداری و با تمام قدرت گازش میگیری خیلی این کارت خنده داره 3. میزنی زیر مکعبا و شروع می کنی به تشویق خودت و بعدش ول می کنی میری یه چرخی میزنی و دوباره میای از سر شروع می کنی ... واااااااااای خدا چقدر این پسر من شیرینه ونازه همه عاشقشن ... می میرم واس...
21 ارديبهشت 1392

مامان و مهرتاش و خاله مژده جون و مهمون بازی

شازده پسرم این هفته خاله مژده جون اومد خونمون و کلی خوش گذروندیم مخصوصا پسر قشنگم که واسه خودش کلی با مامان و خاله جون بازی کرد... پسر قشنگم  دیشبم که خاله جون رفت خونشون از خستگی غش کردی ... الهی قربونت بشه مادر ... مامانی روز چهارشنبه با خاله مژده از سرکاراومد خونه ... تو هم کلی خوشحال شدی ... کلا خیلی مهمون نوازی عزیز دلم و همیشه کاری می کنی به مهمونامون خوش بگذره دلبری می کنی حسابی !!! کلی با خاله جون بازی کردی و جیغ و فریاد راه انداخته بودی ... عزیزک مادر بعد از ظهر طبق معمول هر روز با بابایی رفتی تفریح و کلی بهت خوش گذشت واسه شام هم بابایی یه کوکوسبزی خیلی خوشمزه برامون آماده کرد و حسابی کیف کردیم شب هم ...
21 ارديبهشت 1392

واسه پسرم تراشه های الماس خریدم ...

مهرتاش خوشگل مامان چند وقت پیش خاله پریسا جونت گفت می خواد واسه داداشی کیان پکیج آموزشی صدآفرین بخره منم مدتی بود تبلیغات پیکیجای مختلف رو می دیدم ولی فکر می کردم زوده برای تو ... ولی خاله پریسا گفت محدودیت سنی ندارن بعد از پرس و جو تصمیم گرفتم تراشه های الماس و برات بخرم این پکیج و سفارش دادم و روز شنبه به دستمون رسید ... راستی یادم رفت بهت بگم ... خاله مژده جون که نتونسته بود واسه تولدت تشریف بیاره ... بعدش اومد و هدیه تولد بهت پول داد و گفت هرچی می خوای واسه گل پسرم بگیر منم این پکیج رو با هدیه ای که خاله مژده جون داده بود برات خریدم ... دست خاله جون درد نکنه ... مرسی   دیروزم با توجه و اعتقاد به اینکه کودک باید کود...
18 ارديبهشت 1392

کلیدهای رفتار با کودک یک ساله

این عنوان کتابی هست که چند روزه مشغول مطالعش هستم توی این کتاب خیلی مطالب مفیدی نوشته من روزی در حدود 2 تا 3 بخش از هر فصلش و می خونم و می بینم دقیقا بر اساس اصول روانشناسی کودک هست آخه می بینم چیزایی که نوشته در مورد رفتارای مهرتاش کاملا صدق می کنه و خیلی بهم کمک کرده تو این مدت کم ... همین که متوجه شدم خیلی از رفتارای مهرتاشم کاملا طبیعیه و تا حدودی نحوه برخورد با اونا رو فهمیدم بهم خیلی آرامش داده و کمتر از قبل خسته میشم  و می بینم با یه تغییر کوچیک توی رفتارم چطور می تونم محیط خونه رو به یه محیط پرانرژی تر و آرامش بخش تر واسه هممون تبدیل کنم ... پیشنهاد می کنم اگه کودک یک ساله دارید حتما این کتاب رو مطالعه کنید ... کلیده...
18 ارديبهشت 1392